در گذر از مارپیچ زندگی....

ساخت وبلاگ
این روزها خیلی شیرین شدی. این روزها خیلی بزرگ شدی. این روزها خیلی عاقلتر شدی. این روزها من برات می میرم. این روزها دنیای ما شدی. برعکس بچگیت که جدا می خوابیدی الان مجبورم بذارمت کنار خودم بخوابی. علتش در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 182 تاريخ : شنبه 24 آذر 1397 ساعت: 23:39

امروز صبح مسئول دفتر با یه خبر بد اومد که پدر یکی از همکارها که مریض بود و سن بالا، دیشب فوت شده. خوب خدا بیامرزه قطعاً هیچ انسان نرمالی از شنیدن خبر مرگ خوشحال نمیشه و حتماً متاثرش می کنه. حالا اینا در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 247 تاريخ : شنبه 24 آذر 1397 ساعت: 23:39

خدا رو شکر موقع بارداری من خانم ایکس تشریف نداشت و تقریباً بارداری در آرامشی داشتم. خدایا ازت ممنونم. شاید توی کل سابقه کاری من به جز سالهای اول کارم، بی تنش ترین دورانم نه ماه بارداری بود و خدا رو با در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 199 تاريخ : شنبه 24 آذر 1397 ساعت: 23:39

سه شنبه تعطیل بود و ما از فرصت استفاده کردیم و آخر هفته رفتیم شمال. مدتها بود که مسافرت, نرفته بودم. پسری هم برای اولین, بار همسفر ما شد و انداختیم توی جاده. در کل پسر خوب و خوش سفری بود و چنذ باری بدجو در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 192 تاريخ : يکشنبه 18 آذر 1397 ساعت: 1:53

من مادر خوبی برات نیستم. دیشب موقع خواب گریه می کردی و من بدون اینکه درک کنم که دردی یا مشکلی داری به فکر کسلی و سرماخوردگی خودم بودم. انقدر خشن روی پام تکونت میدادم که خودم جای تو سر درد گرفتم. غر می در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 200 تاريخ : يکشنبه 18 آذر 1397 ساعت: 1:53

پسری, چند روزی بیحال بود و انگار یه سرماخوردگی خفیف گرفته بود، خدا رو شکر که به تب نیفتاد. دکتر هم بردیمش و خیالمون راحت شد که حالش خوبه. تجربه من تو یاین روزها میگه که بچه داری خصوصاً توی این سن صبر و در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 157 تاريخ : يکشنبه 18 آذر 1397 ساعت: 1:53

پشت لپ تاپم نشستم، لقمه نون سنگک با پنیر و حلواشکری محبوب رو که دیروز بیش از حد معمول پرملات درستش کردم رو با چایی که دیگه توی لیوان دم کشیده، می خورم. انقدر می چسبه که انگار خوش طعم ترین غذای دنیاست. در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 284 تاريخ : جمعه 16 آذر 1397 ساعت: 22:00

از تاکسی پیاده میشم و یکم جلوتر میرم توی فروشگاه، چیز زیادی نمی خرم. یه بسته مرغ و یه شیشه ترشی و ماست و شیر و خامه و نوشابه و دوغ، حساب که می کنم میگه قابلی نداره 71 هزار تومن!!! توی دلم میگم قابل که در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 233 تاريخ : جمعه 16 آذر 1397 ساعت: 22:00

زنگ میزنم محل کارش: باید امشب راجع به وام گرفتن باهات حرف بزنم. همسر: باشه امشب جلسه خانوادگی داریم. پسری رو هم میذاریم وسط دبیر جلسه. حتی از تصورش هم خنده ام می گیره. قبل از دنیا اومدنش به همسری گفته در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 198 تاريخ : جمعه 16 آذر 1397 ساعت: 22:00

چند ماهی هست که هم شدید احساس نیاز به یخچال, بزرگتر کردم، هم اینکه چشم و هم چشمی یخچال, ساید دچارم کرده بود. ماه پیش یه بارم رفتیم نمایندکی اما موجود چیزی نبود. انگار شرکتها منتظر اوج گرونی دلار بودن که در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 245 تاريخ : جمعه 16 آذر 1397 ساعت: 22:00

بی اغراق استرسی که من توی دو روز گذشته کشیدم، چند سالی از عمرم رو کم کرد. صبح همسری گفت یارو دیگه یخچال,ش رو نمی فروشه تا ظهر گوشی به دست اینور و اونور زنگ میزدم که ببینم یه یخچال, قیمت مناسب پیدا می کن در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 183 تاريخ : جمعه 16 آذر 1397 ساعت: 22:00

مثل همه شنبه ها خواب خوابم. یعنی دلم میخواد سرمو بذارم روی میز و یه چرت عمیق بزنم. پنجشنبه و جمعه همسری تدریس داشت و من مجبور بودم توی خونه به امورات تمیزکاری و بچه داری بپردازم تا همسر برگرده. جمعه ا در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 195 تاريخ : جمعه 16 آذر 1397 ساعت: 22:00

دلگیرم و دلم میخواد عین اتفاقات محل کارم رو بی هیچ دخل و تصرفی بنویسم: صبح بود و همکار من سر مسائل اجتماعی با مدیرم درگیری لفظی پیدا کرد. مدیرم داشت راجع به مسائل اجتماعی با من حرف میزد و منم نرم باها در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 169 تاريخ : جمعه 16 آذر 1397 ساعت: 22:00